۱۳۹۵ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

اعمال رسولان فصل ۵ (ترجمه قدیم)

اعمال رسولان فصل ۵ (ترجمه قدیم)
حنانیا و سفیره
۱ اما شخصی حنانیا نام، با زوجه‌‌اش سفیره ملکی فروخته، ۲ قدری از قیمت آن را به اطلاع زن خود نگاه داشت و قدری از آن را آورده، نزد قدمهای رسولان نهاد. ۳ آنگاه پطرس گفت: «ای حنانیا چرا شیطان دل تو را پر ساخته است تا روح‌القدس را فریب دهی و مقداری از قیمت زمین را نگاه داری؟ ۴ آیا چون داشتی از آن تو نبود و چون فروخته شد در اختیار تو نبود؟ چرا این را در دل خود نهادی؟ به انسان دروغ نگفتی بلکه به خدا.» ۵ حنانیا چون این سخنان را شنید افتاده، جان بداد و خوفی شدید بر همه شنوندگان این چیزها مستولی گشت. ۶ آنگاه جوانان برخاسته، او را کفن کردند و بیرون برده، دفن نمودند. ۷ و تخمینا سه ساعت گذشت که زوجه‌‌اش از ماجرا مطلع نشده درآمد. ۸ پطرس بدو گفت: «مرا بگو که آیا زمین را به همین قیمت فروختید؟» گفت: «بلی، به همین.» ۹ پطرس به وی گفت: «برای چه متفق شدید تا روح خداوند را امتحان کنید؟ اینک پایهای آنانی که شوهر تو را دفن کردند، بر آستانه است و تو را هم بیرون خواهند برد.» ۱۰ در ساعت پیش قدمهای او افتاده، جان بداد و جوانان داخل شده، او را مرده یافتند. پس بیرون برده، به پهلوی شوهرش دفن کردند. ۱۱ و خوفی شدید تمامی کلیسا و همه آنانی را که این را شنیدند، فرو گرفت.
معجزات رسولان
۱۲ و آیات و معجزات عظیمه از دستهای رسولان در میان قوم به ظهور می‌رسید و همه به یکدل در رواق سلیمان می‌بودند. ۱۳ اما احدی از دیگران جرأت نمی‌کرد که بدیشان ملحق شود، لیکن خلق، ایشان را محترم می‌داشتند. ۱۴ و بیشتر ایمانداران به خداوند متحد می‌شدند، انبوهی از مردان و زنان، ۱۵ بقسمی که مریضان را در کوچه‌‌‌ها بیرون آوردند و بر بسترها و تختها خوابانیدند تا وقتی که پطرس آید، اقلا سایه او بر بعضی از ایشان بیفتد. ۱۶ و گروهی از بلدان اطراف اورشلیم، بیماران و رنج دیدگان ارواح پلیده را آورده، جمع شدند و جمیع ایشان شفا یافتند.
جفا بر رسولان
۱۷ اما رئیس کهنه و همه رفقایش که از طایفه صدوقیان بودند، برخاسته، به غیرت پر گشتند ۱۸ و بر رسولان دست انداخته، ایشان را در زندان عام انداختند. ۱۹ شبانگاه فرشته خداوند درهای زندان را باز کرده و ایشان را بیرون آورده، گفت: ۲۰ «بروید و در هیکل ایستاده، تمام سخنهای این حیات را به مردم بگویید.» ۲۱ چون این را شنیدند، وقت فجر به هیکل درآمده، تعلیم دادند. اما رئیس کهنه و رفیقانش آمده، اهل شورا و تمام مشایخ بنی اسرائیل را طلب نموده، به زندان فرستادند تا ایشان را حاضر سازند. ۲۲ پس خادمان رفته، ایشان را در زندان نیافتند و برگشته، خبر داده، ۲۳ گفتند که «زندان را به احتیاط تمام بسته یافتیم و پاسبانان را بیرون درها ایستاده؛ لیکن چون باز کردیم، هیچ کس را در آن نیافتیم.» ۲۴ چون کاهن و سردار سپاه هیکل و روسای کهنه این سخنان را شنیدند، درباره ایشان در حیرت افتادند که «این چه خواهد شد؟» ۲۵ آنگاه کسی آمده، ایشان را آگاهانید که اینک آن کسانی که محبوس نمودید، در هیکل ایستاده، مردم را تعلیم می‌دهند. ۲۶ پس سردار سپاه با خادمان رفته، ایشان را آوردند، لیکن نه به زور زیرا که از قوم ترسیدند که مبادا ایشان را سنگسار کنند. ۲۷ و چون ایشان را به مجلس حاضر کرده، برپا بداشتند، رئیس کهنه از ایشان پرسیده، گفت: ۲۸ «مگر شما را قدغن بلیغ نفرمودیم که بدین اسم تعلیم مدهید؟ همانا اورشلیم را به تعلیم خود پر ساخته‌اید و می‌خواهید خون این مرد را به گردن ما فرود آرید.» ۲۹ پطرس و رسولان در جواب گفتند: «خدا را می‌باید بیشتر از انسان اطاعت نمود. ۳۰ خدای پدران ما، آن عیسی را برخیزانید که شما به صلیب کشیده، کشتید. ۳۱ او را خدا بر دست راست خود بالا برده، سرور و نجات دهنده ساخت تا اسرائیل را توبه و آمرزش گناهان بدهد. ۳۲ و ما هستیم شاهدان او بر این امور، چنانکه روح‌القدس نیز است که خدا او را به همه مطیعان او عطا فرموده است.» ۳۳ چون شنیدند دلریش گشته، مشورت کردند که ایشان را به قتل رسانند. ۳۴ اما شخصی فریسی، غمالائیل نام که مفتی و نزد تمامی خلق محترم بود، در مجلس برخاسته، فرمود تا رسولان را ساعتی بیرون برند. ۳۵ پس ایشان را گفت: «ای مردان اسرائیلی، برحذر باشید از آنچه می‌خواهید با این اشخاص بکنید. ۳۶ زیرا قبل از این ایام، تیودا نامی برخاسته، خود را شخصی می‌پنداشت و گروهی قریب به چهار صد نفر بدو پیوستند. او کشته شد و متابعانش نیز پراکنده و نیست گردیدند. ۳۷ و بعد از او یهودای جلیلی در ایام اسم نویسی خروج کرد و جمعی را در عقب خود کشید. او نیز هلاک شد و همه تابعان او پراکنده شدند. ۳۸ الان به شما می‌گویم از این مردم دست بردارید و ایشان را واگذارید زیرا اگر این رای و عمل از انسان باشد، خود تباه خواهد شد. ۳۹ ولی اگر از خدا باشد، نمی‌توانید آن را برطرف نمود مبادا معلوم شود که با خدا منازعه می‌کنید.» ۴۰ پس به سخن او رضا دادند و رسولان را حاضر ساخته، تازیانه زدند و قدغن نمودند که دیگر به نام عیسی حرف نزنند پس ایشان را مرخص کردند. ۴۱ و ایشان از حضور اهل شورا شاد خاطر رفتند از آنرو که شایسته آن شمرده شدند که بجهت اسم او رسوایی کشند. ۴۲ و هر روزه در هیکل و خانه‌‌‌ها از تعلیم و مژده دادن که عیسی مسیح است دست نکشیدند.
Acts of the apostles chapter 5 (old translation)
Ananias and sapphira
1 but someone named Ananias, with sapphira his wife, whom he sold 2 of it to his wife and some of it, with the apostles feet. 3 then Peter said, " O Ananias why satan fill your heart. Has the holy spirit may give away some of the prices of the earth? 4 do you have because it was from you and when sold you Why not? This is in your heart to man them? Rather not say lie to God." 5 When Ananias heard these words, John caused severe khvfy over all kings throne (this was. 6 Pages, then supported him they shroud and taken out, bury. 7 Tkhmynạ and three hours passed his wife already not income. 8 Peter said to him, " tell me whether the earth in the same price!?" He said, " yes, that's it." 9 Peter said to him, " how terrible for the combined may god spirit to try it? Now to make your husband the bury over the threshold, and you too will go out." 10 hours before his feet, and gave John young was inside, they found him dead. So, brought forth by her husband side. 11 and severe khvfy full church and all those who made this trip.
Apostles signs
12 and the arguments of the apostles hands ‘ẓymh among the people, and they all came to depart in the portico of Solomon were used. 13 but any of the others do not dare he joined them, but will be created for them, and they were nice. And 14 more to join ymạndạrạn God they from our men and women, 15 bqsmy mryẕạn in the alley outside the accepted and on their beds and couches khvạbạnydnd until Peter comes to shadow him at least some of them fall 16 and a group of bldạn around Jerusalem, the sick and suffering the ghost eyes plydh, assembled them and heal them all.
Peace on the messengers
17 but the old chief and all of the groups rfqạysh sadducees were insolent, qeirat went full 18 on hand, and the apostles, they dropped in the prison. 19 night the angel of God, open the gates of the jail and brought them out, he said: 20 " go and heikal, all standing in this life, tell the people." 21 when this reminder, fajr time to heikal sect they taught. But the old chief and rfyqạnsh, people come to the council and all mashayekh Israel, seeking to be sent to prison with them, they are ready. 22 am, then went into their prison and proven is back, about 23, said that the " prison to care package and all found pạsbạnạn out standing by the doors, but when we open, no one found it." 24 when the priest and sardar army haykel and rusa old words that they hear about them, stumble on they " this is what happened?" 25 then, they come to that - ٓgạhạnyd who were imprisoned in heikal, standing, taught the people. 26 sardar army so am gone with them, but no force for fear of the people of the stone. 27 and when they went to regular attendance, no hostility, the old account of them, he said: 28 " but you ban blygh nfrmvdym who taught this name? Surely not Jerusalem with his training and has filled you will Blood this man will carry us, remember." 29 Peter and the apostles answered, they said, " God must be more than man he obey. 30 our fathers. Lord Jesus, that the brkhyzạnyd you cross, you killed. 31 God took him on his right hand raised, master and Savior, so that Israel, and forgiveness of sins. Repent. 32 and we are his witnesses to these things, as the holy spirit is God also that he will give all he has given." 33 when stumble dlrysh, consulting for them to kill. 34 as for a person name, frisian ghmạlạỷyl that Mufti and with full respect was created, in the parliament, that he may become apostles out for an hour. 35 then he said to them: " Israeli men, beware of what you do with these people. 36 indeed before this am, tyvdạ nami, become your personal thought and some almost four hundred met him. He was killed and mtạb‘nsh too and not scattered. 37 and after him yhvdạy jalili in am name writing and he quit the party in your back. He would be destroyed and all adding him separated. 38 now that I speak unto you of the people that hurt them and leave if this rai and acts of man, may your will be ruined. 39 but if God can take it away, lest he know that God is with you." 40 so he gave the apostles accepted and built the present, they poured and whose another ban, in the name of Jesus. So stop talking to them first. 41 and they of the people present in the council went because it had that name him bjht. 42 and every day in the house and heikal from training and giving good news that Jesus Christ is nkshydnd.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر