درباره ما


 
 ما که هستیم ؟

ما ایرانیان مسیحی هستیم که وظیفه خود را نشر کلام خدا و بشارت انجیل از طریق دادن خبر خوش نجات و بخشیده شدن گناهان در بین ایرانیان و مردم فارسی زبان افغانستان و تاجیکستان قرار داده ایم .و این امر را نه فقط وظیفه  بلکه یک رسالت برای خود قلمداد می کنیم. 
من و همسرم از طریق این وبلاگ خبررسان مسیح هستیم.و این اخبار را در اختیار همه ایرانیان و فارسی زبانان سراسر جهان قرار دهیم و از این طریق صدای کلیسا و جفای که بر ایرانیان بخصوص نوکیشان مسیحی می شود به گوش جهانیان رسانده و برای بالا بردن و سطح اگاهی مسیحیان ایران و سراسر جهان تا بدانند از انچه در وطنشان و جهان می گذرد .

ارزوی ما برای تمام مسیحیان ایران و سرتاسر جهان این است ازادی و اصول دمکراسی بر تمام سرزمین ها عملی شود.
" امین "






 من زینب پایمرد دختری 34 ساله متولد ایران هستم با قامتی که به زور ایستاده چون جایی که من متولد شدم همیشه خانمها انتها یا اصلا وجود خارجی نداشتن ولی من مطمین بودم که هستم و باید زندگی کنم . از زمانی که به سوئد امدم تقریبا همه یه سوال از من می پرسند که چرا و کی مسیحی شدی و من همیشه یک چیزی تو وجودم داد می زنه من از اول خلقتم مسیحی بودم ولی خودم اگاه نبودم ولی زمانی که مسیح خواست من روح القدس را در خودم احساس کردم چون ان از من خواست و من یافتم چون من بودم و می خواستم با عزت بمانم . خداوندم مسیح هر لحظه با من است و من با او حرف میزنم او امین من است و نیرویی به من بخشید که خود را از هر بلا و گزندی مصون میدانم. من دل خویش را پس از سالها مراقبت و دادن وعده های زیاد ، حال برایش سرچشمه حیات را گشودم و او به خاطر خدایش فخر می کند .
اینک خدای امید ، وجودم را از شادی و ارامش در ایمان اکنده ساخته است .محبتم به دیگران بی ریا شده و از بدی بیزار شدم .و هرروز با اگاهی بیشتری روح القدس درونم را درک می کنم.
من خودم را به خدایم سپردم و دیگر هیچ نگرانی ندارم . زیرا باور ندارم که خدایم به من بگوید نه ؛زیرا می دانم همیشه برایم بهترین پیشنهاد ها را دارد و اگر گره ای در کارم باشد با ان برایم بهترین نقشها را می افریند.



من علیرضا دبیری فرد ۴۴ ساله , ولی فکر می کنم  تازه متولد شدم از همان زمان که روح القدس در وجودم قرار گرفت و چشم دل من باز شد و توانستم خدای زنده را باور کنم کسی که نجات بخش من است و از او سپاسگزارم و شکر میکنم که مرا انتخاب کرد تا بتوانم به واسطه او فرزند خدا بشوم. و حیات ابدی را دریافت کنم. 

هللویا
از کوی تو بیرون نشود پای خیالم
نکند فرق به حالم ...
چه برانی ،
چه بخوانی...
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی ...
نه من انم که برنجم
نه تو انی که برانی...
نه من انم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو انی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد...
نروم باز به جایی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی....



















هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر