دوم قرنتیان ۶ (ترجمه قدیم)
۱۷ پس خداوند میگوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید و چیز ناپاک را لمس مکنید تا من شما را مقبول بيدارم .
آمين➕➕➕
۱۷ پس خداوند میگوید: «از میان ایشان بیرون آیید و جدا شوید و چیز ناپاک را لمس مکنید تا من شما را مقبول بيدارم .
آمين➕➕➕
دهقانی ابلاغیه ی حاکم را شنید که میگفت هر کس پیام او را ظرف چهار روز به سمرقند برساند، پاداش قابل ملاحظه ای دریافت خواهد کرد. دهقان شتابان خود را به حاکم رساند. اما مردم شهر مضطرب بودند زیرا میپنداشتند که تعجیل بیش از حد او به خاطر اعلام مصیبتی قریب الوقوع است. هنگامی که دهقان به حضور شاهزاده بار یافت، عرض کرد:«قربان خدمت رسیدم که فقط عرض کنم که من نمی توانم با این سرعت به سمرقند بروم!»
من اغلب در کلیسا دعای افرادی را می شنوم که شتاب زده وارد خدمت خدا شده اند، اما بعد از مدتی، به خاطر ضعفهایشان نزد خدا اعتراف می کنند که قادر به انجام آن خدمت یا احکام او نیستند. این مرا به یاد حکایت مولوی در کتاب مثنوی می اندازد. فایده ی اینکه نزد خدا بیاییم و این را بگوییم چیست؟
اگر شما ایمانداری ضعیف هستید، خدا انتظار چندانی از شما ندارد جز اینکه خود را با بی ایمانان هم یوغ نکنید، چرا که در این صورت شما نیز همان محکومیت آنان را دریافت خواهید کرد.
یک روز، موشی به دوستی یک قورباغه شدیدأ دل بست؛ پس برای اینکه بتواند دائمأ با دوست خود باشد، ریسمانی را به پای قورباغه بست و سر دیگر آن را به پای خود. کمی که گذشت، کلاغی بر موش حمله ور شده او را به هوا بلند کرد؛ از آنجا که قورباغه نیز به موش وصل بود، او نیز دچار سرنوشت موش شد. اگر قورباغه به موش وصل نمی شد، جانش را از دست نمی داد، زیرا که کلاغ نمی توانست داخل آب بشود.
به جای اینکه دائمأ به خدا بگویید که نمی توانید احکامش را به جا آورید، هر قدر هم که ضعیف باشید، خود را از جهان جدا کنید، و یکباره در محیط جدیدی قرار خواهید گرفت که برای انجام اراده ی خدا مساعد خواهد بود.
من اغلب در کلیسا دعای افرادی را می شنوم که شتاب زده وارد خدمت خدا شده اند، اما بعد از مدتی، به خاطر ضعفهایشان نزد خدا اعتراف می کنند که قادر به انجام آن خدمت یا احکام او نیستند. این مرا به یاد حکایت مولوی در کتاب مثنوی می اندازد. فایده ی اینکه نزد خدا بیاییم و این را بگوییم چیست؟
اگر شما ایمانداری ضعیف هستید، خدا انتظار چندانی از شما ندارد جز اینکه خود را با بی ایمانان هم یوغ نکنید، چرا که در این صورت شما نیز همان محکومیت آنان را دریافت خواهید کرد.
یک روز، موشی به دوستی یک قورباغه شدیدأ دل بست؛ پس برای اینکه بتواند دائمأ با دوست خود باشد، ریسمانی را به پای قورباغه بست و سر دیگر آن را به پای خود. کمی که گذشت، کلاغی بر موش حمله ور شده او را به هوا بلند کرد؛ از آنجا که قورباغه نیز به موش وصل بود، او نیز دچار سرنوشت موش شد. اگر قورباغه به موش وصل نمی شد، جانش را از دست نمی داد، زیرا که کلاغ نمی توانست داخل آب بشود.
به جای اینکه دائمأ به خدا بگویید که نمی توانید احکامش را به جا آورید، هر قدر هم که ضعیف باشید، خود را از جهان جدا کنید، و یکباره در محیط جدیدی قرار خواهید گرفت که برای انجام اراده ی خدا مساعد خواهد بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر